دلم...

آخه این روزها هیچکس روی قولش نمی مونه!

به جـــز خدا... :)

بهت کلک زدم :دی

تو از من قول گرفتی که هیچوقت نگرانت نشم منم گفتم باشه قول میدم،

ولی تو این یه مورد من هیچ کاره ام!!

دلم تصمیم گیرنده س...

باید از اون قول بگیری که اصلا هم کار آسونی نیست!

فدای تو بشم من

خودش که به من چیزی نمیگه وقتی هم که ازش میپرسم چی شده؟

حالا خودش هیچی به تو نمیگه ها ؟ بزار مگه دستم بهش نرسه :دی

یا سعی میکنه جواب نده یا با اکراه برام توضیح میده!

جواب نمیده ؟بیجا میکنه :دی باید قشنگ سیر تا پیاز برات توضیح بده !

خودم آدم ش میکنم :دی 

آره که میشه !

نبینم ذره ای بخاطر من نگران بشی ...




من از تو قول میگیرم :)

از خدا قول میگیری :) خیلی کارت درسته :*

قربونت برم منو زیاد جدی نگیر ...

خدایا...

خدایا، من که نمیدونم مخاطب مهربون نوشته هام توی این وب چرا بعضی اوقات انقدر دلش می گیره و غمگین می نویسه

خدایا، خودش که به من چیزی نمیگه وقتی هم که ازش میپرسم چی شده؟

یا سعی میکنه جواب نده یا با اکراه برام توضیح میده!

خدایا، غیر از تو که کسی از حقیقت دل بنده هات با خبر نیست

خدایا، حداقل تو بهم قول بده که مراقب دل مهربونش باشی و غم رو از دلش بیرون کنی...

خدایا، قول میدی؟! :)


آخه مگه میشه؟!!!!!!

اومدم چند تا پست بذارم و بگم نت رو شارژ کردم ولی...

آدم این نوشته ها رو می بینه یهو دلش آشوب میشه!

بعد تو میگی نگران...

آخه مگه میشه؟!!!

اگر بی روز و بی تقویم ماندم من

به وصل فصلهایت سال و ماهم میشوی آیا؟مخاطب خاص ؟

انقدر خسته ام

که تنها حوصله ی ملاقات با مخاطب خاص بعدشم با عزراییل رو دارم.

گذر زمان

  هیچ چیز رو حل نمیکنه فقط ماست مالی میکنه.:دی

چقدر دلم یه سفر میخواد!

به هر کجا حتی یه روز.

دلم میخواد

یه مشت پرت وپلا همیشه تو مغزم وول میزنه،که گاهی دلم میخواد بریزمشون اینجا.